سه شنبه 15 فروردین 1391
نویسنده: islamic-awakening طبقه بندی: سوریه، نگاه دوم،
دوشنبه 14 فروردین 1391
نویسنده: islamic-awakening طبقه بندی: یمن، نگاه دوم،
ژنرال با لحنی احساساتی در مورد همكارش میگوید: «ما دوستان خیلی خوبی برای یكدیگر هستیم». اما چرا همكار؟ زیرا «عبد ربه منصور هادی» هم یك نظامی است. او درجه ارتشبدی دارد و هنگامی كه یمن هنوز متحد نشده بود در نیروهای مسلح یمن جنوبی خدمت میكرد.
هادی پس از اتحاد شمال و جنوب در سال 1990 فعالیتهای زیادی را در امور تفاهمنامهها و قراردادها آغاز كرد و سپس یونیفرم نظامی را به كناری نهاد و از عدن به صنعا آمد و معاون رییسجمهور شد.
حال خودش رییسجمهور یمن است و باید این كشور را به آزادی و دموكراسی برساند و این وظیفهای خطیر و كمرشكن مینماید.
ژنرال محسن از تپه سپهسالاران ـ كه در واقع منطقه مرتفعی در غرب پایتخت است ـ بازدید میكند. این ناحیه بشدت حفاظتشده محسوب میشود و همه جا سیمهای خاردار و سنگرهای بتنی و شنی به چشم میخورد. مردان یونیفرمپوش از میان ساختمانهای گلی سینهخیز میروند یا با طناب از برجهای مرتفع نگهبانی پایین میآیند.
افسر همراه ژنرال میگوید: «ما سربازان جدیدی آموزش میدهیم». از قرار معلوم تیپ یكم تحت فرماندهی ژنرال منصور به سربازان جدید نیاز دارد. زیرا پنج ماه جنگ سخت و فرار سربازان از ارتش بشدت از شمار این نیروها كاسته است. البته بسیاری از آن سربازان فراری به محل سابق خدمت خود در ارتش بازگشتهاند.
منتقدان ژنرال محسن، دلیل حضور این سربازان بیتجربه و جدید در ارتش را نبود شغل میدانند و معمولا از این نیروهای تحت امر ژنرال با لقب اوباش و اراذل یاد میكنند.
آن افسر همراه تاكید دارد: «ما جوانترین نیروها را در اختیار داریم، سربازان جوانی كه از سراسر یمن به اینجا آمدهاند».
ژنرال محسن خود و این واحد تحت امرش را با ارتش لیبی آزاد
مقایسه میكند یعنی همان نیروهایی كه قذافی را ترك و به جنبش اعتراضی لیبی
پیوستند. او خود را فرشته نجات معترضان و تظاهركنندگان جوان میداند و میگوید:
«ما از انقلاب حمایت میكنیم تا دیگر شاهد خونریزی بیشتر نباشیم. »
یکشنبه 13 فروردین 1391
نویسنده: islamic-awakening طبقه بندی: بحرین، نگاه دوم،
نسیم آنلاین / خبرنامه دانشجویان ایران نوشت:
مهمترین مطالب گزارش صادق صبا نحوه ورودش به بحرین و مشاهداتش را در زیر بخوانید:
* کسری ناجی به همراه یک فیلمبردار در آخرین روز سال گذشته وارد منامه شدند و من هم در روز عید به آنها پیوستم.
* در روز اول ورودم با شیخ عبدالعزیز بن مبارک آل خلیفه، سخنگوی دولت بحرین و رییس رسانه های خارجی آن کشور، ملاقات کردم.
* در روز دوم حضور ما در بحرین به ما خبر دادند که در روستای شهرکان در حدود بیست کیلومتری جنوب غربی منامه مراسم روز سوم عزاداری برای جوانی برگزار می شود که بر اثر شلیک گاز اشکآور از سوی نیروهای امنیتی کشته شده بود. بلافاصله خودمان را به آنجا رساندیم و از نزدیک عمق نارضایی و خشم شیعیان بحرین علیه خانواده سلطنتی بحرین و به خصوص پادشاه آن کشور، شیخ حمد بن عیسی آل خلیفه، را حس کردیم.
* بعد از برگزاری مراسم ترحیم در مسجد روستا جمعیت چند هزار نفری از زنان و مردان و افراد مسن و کودکان و در راس آنان روحانیون شیعه به طرف گورستان حرکت کردند. فریادهای خشمناک "یسقط حمد، یسقط حمد" (سرنگون باد حمد) فضا را پر کرده بود. دیوارهای خانه ها و دکان های روستا پر بود از شعار های علیه حکومت. جمعیت به گورستان رسید و دور قبر جوان کشته شده حلقه زدند و یک روحانی شروع کرد به مرثیه خوانی و من به یاد روزهای انقلاب ایران افتادم. شباهت ها باور نکردنی بود.
* برای من بسیار جالب بود که ترسی در چهره تظاهر کنندگان نمی دیدم. آنها صورت های خود را نمی پوشاندند و در جلوی دوربین ما به راحتی ظاهر میشدند. در چند تظاهرات دیگر در روزهای بعد در نقاط دیگر کشور هم وضعیت همین گونه بود. ترس در دل مردم ناراضی بحرین فرو ریخته است و این خطر بزرگی برای دولت بحرین است.
* در پایان مراسم، نیروهای امنیتی با گاز اشک آور جمعیت را پراکنده کردند